شناسهٔ خبر: 32007 - سرویس دیگر رسانه ها
نسخه قابل چاپ

علی (ع) از نگاه غلامرضا اعوانی

اعوانی گفت: به تصریح علما و عرفای اسلامی علی بن ابيطالب(ع) جامع نبوت و ولايت همه اوليا و انبيا است. به تعبير ابن عربی، فبعد رسول الله(ص) علی بن ابيطالب(ع) امام‌العالمين و سر‌الانبياء اجمعين است.

به گزارش فرهنگ امروز به نقل از مهر؛ در عمق انديشه‌های مولانا جنبه‌ای از معرفت، محبت و تبعيت از امام علی(ع) و آل‌ علی نهفته است که با اساس تشيع به معنا و مفهوم عام، قابل تطبيق است. در مثنوی به پيروی از ولايت و ضرورت معرفت به اهل بیت(ع) تأکيد شده و مولانا بر اهميت انسان کامل و ضرورت پيروی از مرشد و شيخ و قطب ـ که معادل اصطلاح امام در علم کلام و ولی يا اولی الامر در قرآن است ـ تأکيد بسيار دارد. مثلاً در دفتر ششم مفاد حديث نبوی را در باب حضرت علی طرح کرده، در مورد ولايت حضرت می گويد: گفت هر کو را منم مولا و دوست/ ابن عـــم من علی مولای اوست. به اين ترتيب، مثنوی مولوی با اصل ولايت علی(ع) آغاز می شود و پايان می يابد.

به مناسبت سالروز میلاد خجسته علی ابن ابیطالب(ع)، در گفت‌وگو با دکتر غلامرضا اعوانی، رئيس هيئت مديره انجمن حكمت و فلسفه ايران و استاد بازنشسته فلسفه دانشگاه شهيد بهشتی، ابعادی از نظر مولانا در مورد ولایت امیرالمومنین(ع) بررسی شد که اکنون از نظر شما می‌گذرد؛

*آقای دکتر! در ابتدا بفرمائید به لحاظ مستندات قرآنی و عقلی چرا باید بعد از ختم نبوت، امام وجود داشته باشد تا در راه خداپرستی به مردم راهنمایی و کمک کنند؟

قرآن مجید در آیات مختلف خود را به عنوان كتاب حكمت و حضرت رسول(ص) و همه انبياء(ع) را به عنوان معلم حكمت معرفی کرده است. قرآن کریم پیامبر(ص) را «یُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ» معرفی كرده و اين مطلب بارها به تعبيرات مختلف در این کتاب مقدس آمده است. در قرآن تصريح شده كه خداوند از همه پيامبران(ع) ميثاق گرفت كه در ازای حكمتی كه به آنها آموخته، به پيامبری كه در آخرالزمان خواهد آمد و خاتم النبيين(ص) خواهد بود، اقرار و اذعان كنند.

بين امر معقول و امر محسوس، همواره بايد واسطه‌ای باشد تا اتصال و ارتباط ميان آنها امكان تحقق يابد. قرآن از اين جهان واسطه، تحت عنوان برزخ ياد می‌كند. «مَرَجَ الْبَحْرَيْنِ يَلْتَقِيَانِ* بَيْنَهُمَا بَرْزَخٌ لَّا يَبْغِيَانِ». اين واسطه كه از منظری ديگر همان واسطه بين خدا و مخلوقات است، تعين اول است كه از آن به عقل اول يا حقيقت محمديه تعبير می‌شود. حضرت رسول وجودی زمینی داشته است و از طرف دیگر، یک حقیقت آسمانی دارد که ابدی و ازلی است و با رحلت ایشان به پایان نمی رسد. حضرت رسول(ص) ختم نبوت هستند، اما این پایان راه دین اسلام نیست، چون ولایت باقی است، بعد از حضرت رسول(ص) دوره آغاز ولایت است و باطن نبوت كه ولایت است، بر ظهور دور ولایت است.

*حال امام چگونه انتخاب می شود، یعنی بعد از حضرت رسول(ص)، شخصی که ویژگیهای امام و رهبری جامعه اسلامی را داشته باشد، چه کسی است؟

بايد توجه كرد كه وارث حكمت انبیاء كيست و آيا هر كسی می‌تواند وارث اين حكمت باشد؟ آن كسی وارث اين حكمت می‌تواند باشد كه از حيث معنا و حقيقت، وارث رسول الله(ص) باشد؛ امام علی(ع) در درجه نخست، وصی رسول خدا(ص) شناخته می‌شود. امام علی(ع) كسی است كه پيامبر(ص) درباره ايشان فرمود: «انا مدينةالعلم و علی بابها»؛ به مدينه نمی‌توان وارد شد مگر از در آن؛ كليد در شهر علم، در دست علی(ع) است. اين به جهت آن است كه ايشان ولی‌الله اعظم، رأس ولايت و صاحب ولايت مطلقه الهيه هستند. تنها علی(ع) و فرزندان او می‌توانند وارث حكمت پيامبر(ص) باشد و آنها هستند که قرآن ناطق هستند.

بنابراين هر كه از ايمان و ولايت الهی بهره دارد، به همان ميزان از حكمت بهره دارد. به همين جهت است كه حكمت در سرزمين تشيع رشد پيدا كرده است. اگر سير حكمت در جهان اسلام را دنبال كنيم، مشاهده می‌كنيم كه اين سير حكمت در بلاد ديگر اسلامی نبوده و آنان همه مخالف حكمت بودند، زيرا همگی مخالف عقل بودند؛ عقلی كه در قرآن و كلام ائمه معصومين(ع) آن همه مورد تأكيد قرار گرفته است.

هدايت الهی كه در تعاليم و كلمات حضرت اميرمؤمنان علی(ع) به عنوان جانشين و خليفه رسول الله (ص)، تالی تلو پيامبر(ص) و قرآن ناطق و ناطق به حق بوده، به جامعه اسلامی منتقل شده است، البته حكيم يكی از نامهای خداوند است و اختصاص به قوم خاصی ندارد. خداوند همه اقوام را آفريده و آنان را هدايت كرده و انبياء(ع) و اولياء و حكما در هر جا كه بوده‌اند، از حكمت بهره داشته‌اند. كلمه قرآن جامع حكمت است و پيامبر(ص) خود فرموده است كه «اوتيت جوامع الكلم». بنابراين قرآن يك ديد بسيار جهانی دارد و حكمت‌های ديگر را نفی نمی‌كند و در پرتو تعاليم ائمه اطهار(ع) و خاصه در رأس آنها علی(ع)، جريان عميق و دقيقی بنام حكمت الهی در جهان اسلام به منصه ظهور رسيده كه تا به امروز هم آثار و بركات آن را می‌بينيم.

اعوانی

ابن عربی در فتوحات در فص سلمان در تفسیر حدیث «سلمان منا أهل‌البیت(ع)»، در مورد اهل بیت(ع) و مقام آنها مفصل صحبت می‌كند. ابتدا در مورد مقام و علوم سلمان صحبت می‌كند و بعد می‌گوید این سلمان از اهل‌ بیت(ع) است، پس مقام اهل بیت(ع) تا كجاست؟! ابن عربی در این بخش تمام آیاتی را كه شیعه معتقد است در مقام اهل بیت(ع) نازل شده، آورده و تفسیر می‌كند.

آیه «قُل لّا أسْألُكمْ علیهِ أجْرا إِلّا الْمودّه فِی الْقُرْبى» را می‌آورد و به تفصیل در این مورد صحبت می‌كند و می‌گوید پیامبر(ص) یك چیز از ما خواسته و آن ولایت و دوستی اهل بیت(ع) است و تأكید می‌كند كه ما باید این خواسته رسول‌الله(ص) را كه در واقع خواسته خداوند بوده و از زبان حضرت رسول(ص) بیان شده، اجابت كنیم «قُلْ ما سألْتُكم مِّنْ أجْرٍ فهُو لكمْ: بگو هر مزدى كه از شما خواستم از آن خودتان» این ولایت برای به كمال رساندن ماست. پس ما باید برای رضای حضرت رسول(ص) هر كاری را برای محبت اهل بیت(ع) انجام دهیم.

*از دیدگاه عرفا، ولی اعظم و نخستین ولی بعد از حضرت رسول(ص) کیست؟

از حضرت رسول(ص) منقول است كه فرمودند: «من أراد أن ينظر إلی نوح فی عزمه و موسی فی علمه و عيسی فی ورعه فلينظر إلی علی بن ابيطالب(ع)؛ اگر كسی بخواهد به نوح(ع) در تصميمی (شكست‌ناپذير) كه داشت و به موسی(ع) در علمش و به عيسی(ع) در ورعش بنگرد، علی بن ابيطالب(ع) را ببيند». يعنی ايشان جامع نبوت و ولايت همه اولياء و انبياء است يا به تعبيری كه ابن عربی دارد، «فبعد رسول الله(ص) علی بن ابيطالب(ع) امام‌العالمين و سر‌الانبياء اجمعين است و اين مقام همه ائمه(ع) و اولياء است، بعد از ائمه(ع) علما هستند كه اگرچه به حد آنها نيستند ولی ولايت دارند. همچنین ابن عربی در آثارش در مورد حضرت مهدی(عج) هم مطالبی دارد که وارد این بحث نمی‌شوم.

*بیشتر عرفای اسلامی مانند مولانا عاشق امام علی(ع) و دیگر ائمه هستند!

عرفا استثنائاً قائل به ولایت هستند و به شیعه خیلی نزدیک هستند اما شیعه کلامی نیستند. اگر باطن شیعه ولایت باشد، همه عرفا قائل به ولایت و سالک راه ولایت هستند و بنابراین ائمه(ع) را نمونه اعلای ولایت می‌دانند. همه عرفا این گونه هستند، مثلا کتاب فتوحات ابن عربی را ببینید که در مورد ائمه(ع) ما چه می‌گوید در بسیاری از جاهای کتاب به امام جعفر صادق(ع) و ... اشاره دارد. در فص سلمان در تفسیر حدیث «سلمان منا أهل البیت(ع)»، در مورد اهل بیت(ع) و مقام آنها مفصل صحبت می‌کند. ابتدا در مورد مقام و علوم سلمان صحبت می‌کند و بعد می‌گوید این سلمان از اهل بیت(ع) است پس مقام اهل بیت(ع) تا کجاست؟!

در مورد سلمان می‌گوید که ایشان دارای علم لدنی و ... است که کس دیگری این مقام و علم را ندارد و در پایان بحث می‌گوید: ای مسلمانان ببینید! اگر کسی که منسوب به اهل بیت(ع) است این مقام را دارد خود اهل بیت(ع) چه مقامی دارند؟! و در آثار دیگر هم وارد این مباحث می‌شود که اگر همه این موارد را که در مدح اهل بیت(ع) می‌گوید جمع‌آوری کنیم یک کتاب می‌شود. عرفایی که خدمتتان عرض کردم کلامی نیستند تا مباحث را کلامی ببینند، بلکه آنها ولایت عرفانی یعنی سلوک ولایت نه قول به ولایت را معتقدند. انسان باید سالک باشد تا همان راهی را برود که ائمه(ع) می‌روند.

*مولانا که اشعاری مهمی در مدح مقام و منقبت امام علی(ع) دارد!

بله! ایشان اشعاری درباره امام علی(ع) دارد که به نظرم از لحاظ معنا بسیار بلند است، یعنی اشعاری که او درباره امام علی(ع) گفته به نظرم زیباترین اشعاری است که درباره امام علی(ع) در طول تاریخ گفته شده است. خیلی از افراد هستند که مدح و غلو می‌کنند اما کسی که وجود حضرت علی(ع) را از نظر معنوی تحلیل کند و شخصیت الهی ایشان را تفسیر و صفاتی را که در صحابه دیگر نبوده به آن اندازه درک و به زبان شعر بیان کند؛ در واقع کاری بس شگرف است و مولانا این کار را به بهترین وجهی انجام داده است.

می دانید که حضرت امیر(ع) با عمر بن عبدود جنگی کرد و وقتی دشمن، خود را شکست خورده دید، آب دهنی را به روی مبارک ایشان انداخت. مولانا در این باره شعری در حدود دویست بیت دارد و مقام معنوی حضرت را آن‌چنان وصف کرده که در تمام تاریخ حضرت این گونه وصف نشده است. به کتاب شریف مثنوی جلد اول اشاره می‌کنم؛ در اواخر جلد اول در آنجایی که تحت عنوان خدو انداختن خصم در روی امیرالمؤمنین(ع) می‌نویسد: از علی آموز اخلاص عمل/ شیر حق را دان مطهر از دغل* در قضا بر پهلوانی دست یافت/ زود شمشیری بر آورد و شتافت* او خدو انداخت بر روی علی/ افتخار هر نبی و هر ولی* آن خدو زد بر رخی که روی ماه/ سجده آرد پیش او در سجده گاه* در زمان انداخت شمشیر آن علی/ کرد او اندر غزایش کاهلی.

اعوانی

همین طور بقیه داستان را بیان می‌کند و وقتی به وصف حضرت(ع) می‌رسد، می‌گوید: در شجاعت شیر ربانیستی/ در مروت خود که داند کیستی* در مروت ابر موسایی به تیه/ کامد از وی خوان و نان بی شبیه* ای علی که جمله عقل و دیده‌ای/ شمه‌ای واگو از آنچه دیده‌ای* تیغ حلمت جان ما را چاک کرد/آب علمت خاک ما را پاک کرد* بازگو دانم که این اسرار هوست/ زان که بی شمشیر کشتن کار اوست. همین طور ادامه می‌دهد و می‌گوید: باز گو ای باز عرش خوش شکار/ تا چه دیدی این زمان از کردگار* چشم تو ادراک غیب آموخته/ چشم‌های حاضران بردوخته*... راز بگشا ای علی مرتضی/ ای پس از سوء‌القضا حسن‌القضاء* یا تو واگو زآنچه عقلت یافته است/ یا بگویم آنچه بر من تافته است* از تو بر من تافت پنهان چون کنی/ بی‌زبان چون ماه پرتو می‌زنی* لیک اگر در گفت آید قرص ماه/ شب روان را زودتر آرد به راه.

یعنی حضرت را بازِ عرش الهی می‌داند که تا عرش الهی سیر کرده است. حضرت را به بازی تشبیه کرده که در پیرامون عرش الهی در پرواز است. ماه، شب‌روان را هدایت می‌کند اگر ماه زبان هم داشته باشد زودتر گمشدگان را هدایت می‌کند، چون حضرت رسول(ص) خورشید و حضرت امیر(ع) هم ماه ولایت است. مولانا حضرت را به ماه تشبیه می‌کند که نور ولایتش بر مولانا تافته و پرتو عالم‌تاب آن همه جا را روشن کرده است و اگر به زبان بیاید رهروان راه حقیقت را بهتر هدایت کند.

مولانا در ادامه می‌گوید: چون تو بابی آن مدینه علم را/ چون شعاعی آفتاب حلم را* باز باش ای باب بر جویای باب/ تا رسد از تو قشور اندر لباب* باز باش ای باب رحمت تا ابد/ بارگاه ما له کفوا احد. مولانا اشاره دارد به حدیث نبوی «أنا مدینة العلم و علی بابها» مولا حضرت علی(ع) را نمونه جوانمردی و فتوت می‌داند. او صف‌شکنی است که یک تنه کار صدها هزار نفر را انجام می‌دهد. بازگو ای باز پر افروخته/ باشد و با ساعدش آموخته*باز گو ای باز عنقاگیر شاه/ ای سپاه اشکن به خود نی با سپاه*امت وحدی یکی و صد هزار/ باز گو ای بنده بازت را شکار*

مولانا معتقد است امیرالمؤمنین(ع) پهلوانی است که از سر هوای نفس برخاسته است و شمشیر زدن او فقط برای حق است. گفت من تیغ از پی حق می‌زنم/ بنده حقم نه مأمور تنم*شیر حقم نیستم شیر هوا/ فعل من بر دین من باشد گوا*رخت خود را من زده برداشتم/غیر حق را من عدم پنداشتم* جز به باد او نجنبد میل من/ نیست جز عشق احد سر خیل من* تیغ حلمم گردن خشمم زدست/ خشم حق بر من چو رحمت آمدست*غرق نورم گرچه سقفم شد خراب/روضه گشتم گرچه هستم بو تراب.

به نظر مولانا حضرت علی(ع) قاتل خود را می‌شناسد و بر او رحمت می‌آورد و نوش لطف را به جای مهرینش می‌نشاند و هرگز بر او خشم نمی‌گیرد. باز رو سوی علی و خونیش/ و آن کرم با خونی و افزونیش*گفت خونی را همی ‌بینم به چشم/ روز و شب بر وی ندارم هیچ خشم*زانک مرگم همچو من خوش آمدست/مرگ من در بعث چنگ اندر زدست*مرگ بی مرگی بود ما را حلال/برگ بی برگی بود ما را نوال*ظاهرش مرگ و به باطن زندگی/ظاهرش ابتر نهان پایندگی*چون مرا سوی اجل عشق و هواست/نهی لا تلقوا بایدیکم مراست*

از نظر مولانا حضرت علی(ع) مظهر کامل حق و عدالت است. او را «ترازوی احدخو» می‌خواند. تو ترازوی احدخو بوده‌ای/بل زبانهٔ هر ترازو بوده‌ای*من غلام آن چراغ چشم‌جو/که چراغت روشنی پذرفت از او*من غلام موج آن دریای نور/که چنین گوهر بر آرد در ظهور*

امیرمؤمنان علی(ع) از نظر مولانا با آن همه شجاعت، مظهر صبر و حلم و بردباری است و تیغ تیز حلم او بس برنده‌تر از شمشیر اوست. تیغ حلمت جان ما را چاک کرد/آب علمت خاک ما را پاک کرد*او به تیغ حلم چندین خلق را/ واخرید از تیغ چندین خلق را*تیغ حلم را از تیغ آهن تیزتر/ بل زصد لشکر ظفرانگیزتر. به هر حال این موضوع را در بیش از دویست بیت سروده است که مولانا درباره هیچ کسی به این زیبایی شعر نگفته و واقعا مقام معنوی حضرت امیر(ع) را به زیبایی مجسم کرده است.

*دیگر عرفای اسلامی در مورد ائمه(ع) چه دیدگاهی دارند؟

شیخ علاء‌الدوله سمنانی نقل می‌کند که از او پرسیدند شما چگونه مقایسه می‌کنید بایزید بسطامی را با امام جعفر صادق(ع). او جواب داده است با اینکه بایزید خیلی مقام داشته، اما اگر در زمان امام جعفر صادق(ع) بود کفش ایشان را جفت می‌کرد یا اینکه خودش را شایسته نمی‌دید که کفش آن حضرت را جفت کند. این گونه است صاحبان مقام ولایت، مراتب ولایت را می‌دادند و این چیزی که بعضی از عوام به عرفا نسبت می‌دهند درست نیست؛ این بهتان و افتراست و بهتان و افترا در دین پسندیده نیست.

عرفا خیلی به ائمه و اهل بیت(ع)  احترام دارند، اما دوران زندگی آنها، زمان و دوره خاصی بوده و نمی‌توانستند مسائل را بگویند و افشا کنند. چرا که دوره، دوره تعصب بوده است، مثلاً دو بار قصد جان ابن عربی را کردند. به هر تقدیر همه عرفا در سِّر خودشان ارادت خاصی به اهل بیت(ع) داشتند و نه تنها قائل به ولایت بودند، بلکه عرفان، سلوک ولایت و معرفتی است که از طریق سلوک اطوار ولایت حاصل می‌شود.

ولایت علم‌آور است و معرفت می‌آورد، در حدیث آمده است که خداوند هیچ ولی را جاهل قرار نداده است، در واقع ولی عارف است و به نور الهی می‌بیند. حضرت رسول(ص) می‌فرماید: «اتقوا فراسة المؤمن فإنه ينظر بنور الله: از فراست مؤمن بترسيد كه چيزها را با نور خدا مینگرد.» تا چه برسد به ولی خدا که ولایت اطوار عالیه ایمان است و ولی همه چیز را به نور خدا می‌بیند و از هوای نفس برخاسته و صفات و وجود او الهی شده است و به نور حق می‌بیند. بنابراین عرفا با نور دیگری ائمه(ع) را می‌بینند و به صورت اشاره در کتب آنها هست، اشاراتی که کاملاً بیان می‌کند که آنها چه احترامی به اهل بیت(ع) داشتند.

نظر شما